دنبال نور میگردم، در دل شب
اما همیشه سایهها منو پیدا میکنن
هیچوقت نمیتونم از این مسیر، فرار کنم
خودم رو در آیینه گم کردم..
صدای قدم ها پشت سرم میاد،
مگه نمیبینن که دیگه، طاقت ندارم؟
تلاش کردم، فراموش کنم،
ولی این سایهها هیچ وقت نمیرن،
نجاتم بده، قبل از اینکه فرو برم
قبل از اینکه تو تاریکی گم بشم
هیچکس، صدامو نمیشنوه
هیچ راهی، برای برگشتنم نیست