
موسیقی متن فیلمهای سینمایی هر ساله پیشرفت میکنند و آهنگسازان برتر این سبک از مایکل جاکینو تا مایکل ایبلز و برخی از برجستهترین آهنگسازان موسیقی متن در زمینه کاری خود در سال ۲۰۲۲ فعال بودهاند. در این مطلب ۲۵ عنوان برتر موسیقی متن دنیای سینما معرفی شده است.
مقدمه
از بین همه فهرستهای ما در زمینه بهترین موسیقی متن فیلمهای سال ۲۰۲۲، عنوانهای اصلی همان عناوینی بودند که بیشترین نامزدی را داشتهاند و اگرچه اجماع زیادی روی برخی از عنوان برتر وجود ندارد و به واسطه تنوع بسیار گسترده کارهای درخشان امسال، کار انتخاب روشن و واضح بهترین اثر را دشوار کرده است.
با این حال، آنچه وجه مشخص انتخابهای مشخص است، این است که از مایکل جاکینو تا مایکل ایبلز، برخی از برجستهترین آهنگسازان موسیقی فیلم در زمینه کاری خود در سال ۲۰۲۲ فعال بودهاند. همچنین آشکار است که در این سال استفادههای نوآورانه از موسیقی فیلم و همچنین طراحی صدا، نقشی ظریف و تقریبا اساسی را در ساختار فیلمها ایفا کردهاند. جای تعجبی نیست که بسیاری از آثار شاخص امسال حاصل همکاری کارگردان و آهنگساز در مراحل پیشتولید فیلم است که بعضا ماهها و گاهی بیش از یک سال به درازا کشیده است و منجر به یافتن راهی برای موسیقی تکاملیافتهتر شده است.
نویسندگان: کریس اوفالت (Chris O’Falt)، استیو گرین (Steve Greene)، دیوید ارلیچ (David Ehrlic) و اریک آدامز (Erik Adams)

۲۵- کیمی (کلیف مارتینز)
کارگردان: استیون سودربرگ
اسم فیلم کیمی (Kimi) را باید «مرورگر پنجره عقبی» گذاشت: در این فیلم هیجانانگیز تکنوپارانویای هیچکاکی، استیون سودربرگ (Steven Soderbergh) میداند چه زمانی باید خود را از جریان روایت کنار بکشد و اجازه بدهد تا صداهای جاری در روزمره قهرمان خانهدارش، تعلیق سینمایی ایجاد کند.
او به خوبی میداند که چه زمانی باید راه فرانتس واکسمن (Franz Waxman) را رها کند و راه برنارد هرمان (Bernard Herrmann) را در پیش بگیرد، راهی که در نهایت سودربرگ را به کلیف مارتینز (Cliff Martinez) و ترکیبهای جذاب ارگانیک و ساختار موسیقی او میرساند. موج ارکسترال با پینگ سینتیسایزر در پژواک خط داستانی فیلم کیمی ترکیب می شود و در آن مداخله انسانی باعث بهبود عملکرد هوش مصنوعی میشود که در نهایت شاید این فرآیند به حل شدن پرونده یک قتل ختم شود.
۲۴- برادران (مارک شیمن)
کارگردانان: بیلی آیچنر و نیکولاس استولر
فیلم برادران (Bros) بیلی آیچنر (Billy Eichner) و نیکولاس استولر (Nicholas Stoller) ممکن است زمینههای جدید سینمایی را شکل داده باشد؛ اما جذابیت آن ناشی از کلاسیکگرایی بدون مرز آن است که منجر به ساخته شدن یک کمدی رمانتیک در جلو و پشت دوربین شده است که همان لذتهای قدیمی این ژانر از زمان کری گرانت (Cary Grant) و ایرنه دان (Irene Dunne) را با همان بذلهگویی و احساس گذشته به مخاطب ارائه میکند.
شیمن تمایل زیادی به وصف احساسات عاشقانهای دارد که شخصیتهای فیلم نسبت به یکدیگر دارند، اما اغلب در بیان آنها مشکل دارند.
در میان نکات مثبت پرشمار این فیلم، موسیقی ملودیک گیرا یکی از نکات برجسته است که یادآور موسیقی فیلمهای محبوب کمدی رمانتیکی مانند وقتی هری با سالی ملاقات میکند (When Harry Met Sally) و بیخوابی در سیاتل (Sleepless in Seattle) است و تصادفی نیست که برادران مارک شیمن (Marc Shaiman) آهنگساز با آثار کلاسیک این سبک اشتراکات زیادی داشته باشد.
در موسیقی متن برادران، شیمن تمایل زیادی به وصف احساسات عاشقانهای دارد که شخصیتهای فیلم نسبت به یکدیگر دارند، اما اغلب در بیان آنها مشکل دارند. حتی زمانی که آنها احساس خود را بیان نمیکنند نیز موسیقی به جای آنها سخن میگوید. وقتی شخصیت بابی سرانجام در آهنگی که شیمن آن را با همکاری بازیگر/نویسنده ساخته است، احساس خود را بروز میدهد، یکی از خندهدارترین و شیرینترین لحظات در میان همه فیلمهای سال ۲۰۲۲ شکل میگیرد.

۲۳- مارسل صدفی با کفشهای پوشیده (دیزسترپیس)
کارگردان: دین فلیشر کمپ
موسیقی متن مارسل صدفی با کفشهای پوشیده (Marcel the Shell with Shoes On) به مانند فیلمی که بخشی از آن به حساب میآید، شبیه به خوردن دسری است که نه تنها خوشمزه است، بلکه برای سلامتی نیز مفید است. دیزستپیس (Disasterpeace) با انبوهی از لایههای موسیقی الکترونیک و ارگانیک، چیزی به نیازهای خلاقانه روزمره مارسل کوچولو اضافه کرده است.
در این روند، یک روحیه موسیقایی متعالی وجود دارد که در فضای موسیقی متن جریان پیدا کرده است و برای داستان افراد ناسازگار با وضعیت موجود دنیا که تلاش میکنند راه خود را در جهان پیدا کنند، مناسب است. همه این فیلم را نمیتوان به طعم انگور کوتون کندی تشبیه کرد، در برخی بخشهای فیلم، احساس واقعی تنهایی و از دست دادن همراه با نگرش اندوهناک فردی که از بیرون به این دنیا نگاه میکند، وجود دارد.
اما بسیاری از این احساسات در سکانسهای شگفتانگیز فیلم مارسل صدفی با کفشهای پوشیده (به کارگردانی دین فلیشر کمپ Dean Fleischer Camp) به فراموشی سپرده میشوند و با همراهی Disasterpeace احساس شناور رویایی و دقیقی به مخاطب منتقل میشود که معمولا فقط از نماهای بصری که عموما از زیر آب دیدهایم، میتوان به آن رسید. همه این موارد ذکرشده در فضایی شاد، فیلمآلود و کالیپسو مانند (حالتی از موسیقی که به محدوده جغرافیایی ترینیداد و توباگو باز میگردد) به اوج میرسد که در آن ترفندهای شخصیتهای فیلم و آهنگساز به وضوح بروز داده میشود. امیدوارم همه ما اینقدر شانس داشته باشیم که داستانهای ما نیز اینگونه به پایان برسند.

۲۲- منو (کالین استسون)
کارگردان: مارک مایلود
همانطور که شخصیت سرآشپز جولیان اسلوویک (با بازی رالف فاینس Ralph Fiennes) به شیوهای متفاوت به فرهنگ خفهکننده و بیش از حد عقلانی آشپزی در سطح بالا واکنش نشان داد، موسیقی کالین استتسون (Colin Stetson) برای منو (The Menu) (به کارگردانی مارک مایلود Mark Mylod) نیز چیزی به همان اندازه عجیب و غریب و متفاوت است.
آهنگساز با همان دقتی که سرآشپزهای هاثورن دانههای برف را بر روی بشقاب غذاخوریهایشان میریزند، سازهای زهی را چیده و شکوفا کرده است. حضور پررنگ و برجسته و تاثیرگذار موسیقی نئوکلاسیک و فضای عمیقا طنزآمیز رفتوآمدهای سازهای مختلف در موسیقی متن، باعث نشاط فیلم شده است و اگر این تمام چیزی است که در حیطه موسیقی متن اتفاق میافتد، مطمئنا برای همراهی با هیاهویی که در آخرین مراسم شام اسلوویک رخ میدهد، کافی است.
با حضور مارگو (با بازی آنیا تیلور-جوی Anya Taylor-Joy) که یکی از مهمانان حاضر در این مراسم است، جریانی در موسیقی استتسون شکل میگیرد که در لحظات کلیدی به تماشاگران کمک میکند تا از زمینههای ابتدایی فیلم عبور کنند. این ترکیب عناصر که بعضا ناسازگار به نظر میرسند، میتوانند نوعی هیجان ناشی از نشاط را شکل میدهند که شاید بتواند لبخند را بر لبان افرادی چون برنارد هرمان نیز بیاورد، و احتمالا همین تضاد است که نقش موسیقی متن را به صورت آرام و پیوسته در طول فیلم افزایش داده است. استتسون با کیکهای بهجا، نتهای درستی را برای شنیدن وحشت و کمدی در منو پیدا کرده است و میداند که چگونه از هر دو مورد به چه نحوی در فیلم بهره ببرد.
۲۱- ۳۰۰۰ سال حسرت (تام هالکنبرگ)
کارگردان: جرج میلر
بیشتر رسالت جورج میلر (George Miller) در مورد ماهیت داستانسرایی فیلم ۳۰۰۰ سال حسرت (3000 Years of Longing) از طریق دو ستاره آن انجام میشود. در زمانی که تمرکز دقیقی روی کلمات و افکاری که ادریس البا (Idris Elba) و تیلدا سوینتن (Tilda Swinton) در حال ارائه آنها هستند، شکل گرفته است،
موسیقی با کششهای طولانی و بیصدا وارد میشود و با آنها همراهی میکنند و در سکانسهایی که میلر در حال بازگشت به ساختههای حماسی جذاب دوران قبلی خود است، تام هالکنبرگ (Tom Holkenborg که با نام جانکی اکسال Junkie XL نیز شناخته میشود)، به صورت ملموسی به ویژگیهای قبلی آثارش بازمیگردد که پیش از این با آنها شناخته شده بود.
در فیلم دو بار هالکنبرگ با قطعه آواز انتقال (Song of Transference) در مرکز روایت داستان فیلم قرار میگیرد و باعث همگامی احساسات و ایدههای فیلم میشود.
در این فیلم همچنین شاهد هنرنمایی ویولنیست ماکسول کارمازین (Maxwell Karmazyn) نیز هستیم که میتوان از آن به عنوان ویترینی برای توانایی تکنوازی ویولن او نام برد که همچون پلی بین صداهای قارهای عمل کرده است. صدای ساز او جایگاهی ثابت به عنوان یک ملودی عشق بیانتها بر مبنای سازهای زهی که گاهی حامل اندوه است و گاهی حامل امید است، پیدا کرده است و باعث طنینانداز شدن صدای قرنهای گذشته، حال و آینده در آپارتمانهای محقر و کاخهای بزرگ شده است.

۲۰- تیل (آبل کورژنیوفسکی)
کارگردان: چینونی چوکوو
موسیقی عالی آبل کورزنیوسکی (Abel Korzeniowski) برای فیلم تیل (Till) (به کارگردانی چینونی چوکوو Chinonye Chukwu) وضعیت غمانگیز دوران پس از قتل نوجوانی با نام امت تیل (Emmett Till با بازی جالین هال Jalyn Hall) و دگرگونی عاطفی مادرش (مامی) (دانیل ددوایلر Danielle Deadwyler)، خانوادهاش و جامعه را بازنمایی کرده است.
این موسیقی متن به عنوان یک مرثیه عمل میکند و سفر مامی را در مسیر تبدیل شدنش به یک معلم-فعال افسانهای نشان میدهد. به گفته این آهنگساز، مضامین موسیقی جاری در فیلم، روایتگر وضعیت کنار آمدن افراد با اثرات خشونت توسط کسانی است که از این ضایعه جان سالم به در بردهاند. او تلاش کرده است تا به زبان موسیقی امکان یافتن قدرت در جایی که دیگر امیدی در آن وجود ندارد و یافتن شجاعت در جایی که درد از حد تحمل خارج است را روایت کند.
این موسیقی متن به عنوان یک مرثیه عمل میکند و سفر مامی را در مسیر تبدیل شدنش به یک معلم-فعال افسانهای نشان میدهد.
قطعه آخر، اتاق امت (Emmett’s Room)، ریورکی از تم اصلی فیلم است و آبل کورژنیوفسکی این تم را به زیبایی و با ظرافت با سازهای زهی و سازهای بادی چوبی بازسازی کرده است و لحظهای از تعالی انسانی را بازسازی کرده است. این لحظه دیدار نمادین مادر با پسر در یک یک رویا، نمایانگر معصومیت بیپایان او وهمچنین مسیری است که او میتوانست در زندگی بپیماید.
۱۹- نسل (ری انگری، ریانون گیدنز و درک پاول)
کارگردان: مارگارت براون
در موسیقی متن مستند معمولا تلاش میشود تا فضاسازی چندان احساسی و عاطفی نشود و از مسیر اصلی موضوع مستند خارج نشود؛ زیرا که مخاطبان معمولا تمایلی به پذیرش سازبندیهای بزرگ و گسترده در کنار تصاویر عینی و واقعی که میبینند، ندارند. اما موسیقی در Descendant مارگارت براون (Margaret Brown) کمی متفاوت است، و حضور احمیر تامپسون (کوئستلاو) Ahmir "Questlove" Thompson و طارق تروتر (بلک ثات) Tarik "Black Thought" Trotter از گروه روتز (The Roots) نشانهای از این تفاوت است که در بستر مستند و موسیقی متن آن جریان دارد.
موسیقی این مستند هرگز قصد ندارد که به بیننده بگوید که با موسیقی چه احساسی داشته باشیم، بلکه بیننده را به فضایی سیال برای تامل و اندیشیدن در مورد موضوع این مستند میکند.
در موسیقی متن این مستند از طریق بهره بردن از کارهای نوازندگان اسطورهای موسیقی ملل و فولکلور ریانون گیدنز (Rhiannon Giddens)، به گذشته نگاه میکند و با آخرین گروه از بردگانی که پیش از جنگ داخلی همراه با کشتی کلوتیلد (Clotilde) وارد آمریکا شده بودند، همراه میشود. گیدنز، همراه با استاد ساز فیدل، درک پاول (Dirk Powell)، حسی قوی از ارتباط بین گذشته و حال ایجاد کرده است و آهنگسازان با همکاری Questlove و Black Thought و ری انگری (Ray Angry)، راههایی برای ارتقای موسیقایی بیان صدای نوادگان سفر کلوتیلد از طریق پیدا کردهاند.
آهنگهای انگری بار احساسی غیرقابل انکاری را به فیلم اضافه کرده است که چالشهایی که شخصیتهای فیلم با آنها دست به گریبان هستند را وصف میکند. موسیقی این مستند هرگز قصد ندارد که به بیننده بگوید که با موسیقی چه احساسی داشته باشیم، بلکه بیننده را به فضایی سیال برای تامل و اندیشیدن در مورد موضوع این مستند میکند.

۱۸- تصمیم رفتن (چو یونگ ووک)
کارگردان: پارک چان ووک
کارگردان پارک چان ووک (Park Chan-Wook) در ساخت موسیقی متن داستان مهیج کارآگاهی/عاشقانه استادانهاش بار دیگر به سراغ همکار همیشگیاش، چو یونگ ووک (Cho Young-Wuk) رفته است. با این حال، موسیقی متن نهایی ساختهشده برای این فیلم هر چیزی بود، جز ساختههای آشنایی که پیش از این در آثار مشترک آنها شنیده بودیم.
چو یونگ ووک و پارک چان ووک در فیلم تصمیم رفتن (Decision to Leave) از رویکرد به آهنگهای شاداب و ملودیک همکاریهای قبلی خود دست کشیده و به رویکردی ظریفتر، ساختارمندتر و ظریفتر روی آوردهاند و زبان شنیداری عالی برای فیلمی که در آن شخصیتها دائما احساسات خود را از خود و یکدیگر پنهان می کنند، خلق کردهاند. آهنگساز از سازهای زهی که گاهی باعث اضطراب و گاهی باعث آرامش کردن، بیننده میشود، بهره جذاب و جالبی برده است و موسیقی متنی خلق کرده است که به اندازه قهرمان نگونبخت فیلم، فریبننده است.

۱۷- قرمز شدن (لودویگ گورانسون)
کارگردان: دومی شی
لودویگ گورانسون (Ludwig Göransson) سال بسیار خوبی را سپری کرد و موسیقیهای متن قابل توجهی را برای آثار جذاب چون تاتوئین (Tatooine) و واکاندا (Wakanda)، ساخت؛ اما با این حال نباید فراموش کرد که او سال 2022 را با ساخت اثری با سازبندی دوستداشتنی برای یک درام صمیمی دوران نوجوانی آغاز کرد که در محلهای عجیب و غریب در تورنتو جریان دارد.
فیلم قرمز شدن (Turning Red) به کارگردانی دومی شی (Domee Shi) روایتگر داستان دختری در دوران بلوغ است که میراث خانوادگی خود که امکان تبدیل شدن به پانداهای قرمز غولپیکر را کشف میکند. این فیلم بهطور قابل توجهی در خود از تمهای بینالمللی بهره برده است و موسیقی گورانسون به نوعی انعکاس تاثیراتی واضح از موسیقی آسیایی همراه با بیت-باکس و گیتار الکتریک هزاره معاصر است که با قرار گرفتن همه آنها در کنار هم، همه آن را به چیزی بیشتر از اجزای واحد ارتقا مییابند و حضور پرنفوذ فلوت در موسیقی متن وجهی شادتر به فیلم بخشیده است.
بدون نادیده گرفتن آنچه اتفاق میافتد، بیشتر توجه Turning Red معطوف به حضور موسیقی است و اینجا است که جایگاه و نقش موسیقی لودویگ گورانسون در حد یک شخصیت اصلی فیلم، مهم میشود و بدون حضور موسیقی او نشانههای صوتی نمیتوان به اهمیت شخصیتها در فیلم پی برد. فیلم قرمز شدن پر است از لحظاتی که موسیقی نقش اصلی را دارد و گورانسون توانسته است به اندازه خود انیمیشن در این لحظات نقش داشته باشد، بدون آنکه باعث شود که اهمیت شخصیتهای اصلی فیلم از نظر بصری کاهش یابد. قرمز شدن نمونهای عالی از نحوه ثبت لحظات اکشن، کمدی و ارتباطی توسط استادی مسلط به هر سه است.

۱۶- پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه (لودویگ گورانسون)
کارگردان: رایان کوگلر
گورانسون در واکاندا برای همیشه مسیر موسیقی متن برنده اسکار خود را با عنوان پلنگ سیاه را در ساختار فرهنگی جدید دنبال کرده است. او در این مسیر با کشف مجدد موسیقی گمشده مایاها برای نمایش تمدن زیر آب تالوکان در همراهی با باستانشناسان موسیقی در مکزیکوسیتی، در مورد فلوتهای باستانی، لاک لاکپشتها و طبلها تحقیقاتی زیادی را انجام داد و در نهایت این صداها مسیر فرهنگی جدیدی است که او به تم اصلی موسیقی متن تحسینشده خود افزوده است.
او در روز صداهای خاص را ضبط میکرد و در شب، با هنرمندان معاصر مکزیکی و خوانندگان مایا همکاری میکرد و آهنگهایی برای فیلم مینوشت که در موسیقی متن فیلم پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه (Black Panther: Wakanda Forever) به کارگردانی رایان کوگلر (Ryan Coogler) نیز مورد استفاده قرار گرفت. او همچنین برای بهبود درک از فرهنگهای مختلف، جلسات ضبطی را نیز در لاگوس و نیجریه ترتیب داد.
نتیجه بدل به یک تجربه صوتی فراگیرتر با ترکیب یکدست ترانهها، آهنگها و موسیقی متن شده است. یکی از ساختههای شاخص مورد استفاده در فیلم، قطعه «Árboles Bajo El Mar» است که توسط Vivir Quintana به همراه Mare Advertencia Lirika نوشته و اجرا شده است. این قطعه تکاندهنده در طول داستان اصلی پادشاه نامور (Tenoch Huerta) پخش میشود که در آن مایاها مجبور میشوند با کمک جادویی تبدیل به تالوکان شوند تا در زیر آب زندگی کنند.

۱۵- مرد شمالی (رابین کارولان و سباستین گینزبورو)
کارگردان: رابرت اگرز
یکی از راههای ساخت موسیقی متنی به این اصالت و جسارت، رفتن به سراغ استادان پیشرو موسیقی الکترونیک مدرن است که پیش از این برای هیچ فیلمی آهنگسازی نکردهاند و در این مسیر از آنها بخواهید تا کارهای قبلی خود را به مدت ۱۸ ماه کنار بگذارند و فقط روی موسیقی این فیلم تمرکز کنند.
نویسنده/کارگردان رابرت اگرز (Robert Eggers) در فیلم مرد شمالی (The Northman) با اتخاذ رویکرد قومنگاری به خوبی و با دقت جزییات و گفتوگوهای فیلمنامه خود را پرداخته است. رابین کارولان (Robin Carolan) و سباستین گینزبورو (Sebastian Gainsborough) کار خود را با سازهای دانمارکی باستانی که مدتهاست فراموش شدهاند، آغاز کردند و در ادامه با بهره گرفتن از ارکستر زهی سنتی و سازهای کوبهای جنگی، صدایی خوشآیند آفریدهاند که بیننده را در اکشن گسترده فیلم غوطهور میکند و وحشیگری را وحشیانهتر به تصویر می کشد، و به تناوب بیننده را در میان احساسات مختلف اسطورهای به گردش درمیآورد.

۱۴- پایان هالووین (جان کارپنتر، کودی کارپنتر و دنیل دیویس)
کارگردان: دیوید گوردون گرین
بعید به نظر می رسد که فرانچایز ترسناک جان کارپنتر (John Carpenter) در سال 1978 که با هالووین آغاز شد، واقعا به همان اندازه که عنوان این فیلم ادعا میکند، به اتمام رسیده باشد؛ اما اگر فیلم پایان هالووین (Halloween Ends) واقعا خاتمهای بر این فرانچایز باشد، باید گفت که کارپنتر با همکاری پسرش کودی کارپنتر (Cody Carpenter) و آهنگساز همیشگیاش دنیل دیویس (Daniel Davies) موسیقی متنی برای این فیلم ترسناک ساخته است که به اندازه خود فیلم ترسناک، محرک و اتمسفریک است.
کارگردان دیوید گوردون گرین (David Gordon Green) برای گذر از محدودیتها به ساختاری غیرمنتظره و پایانی روی میآورد و با ایجاد کشوقوسهایی در فیلم، در نهایت قهرمان فیلم لوری استرود را به چیزی که لیاقتش را دارد، میرساند.کارپنترها و دیویس در موسیقی متن تجربی چندلایه الکترونیکی خود جسارتی قابل توجه را به نمایش گذراردهاند. همراهی آنها با آخرین رویارویی لوری و مایکل مایرز ارزش 44 سال انتظار را دارد و مخاطب را به نوعی تسلیم فضای سادومازوخیستی میکند که علاقهمندان فیلمهای ترسناک از فیلمهای اسلشر انتظار دارند. از این فیلم میتوان به عنوان یکی از مبتکرانهترین فیلمهای سال ۲۰۲۲ و همچنین دست کمگرفتهشدهترین فیلمهای این سال یاد کرد.

۱۳- او گفت (نیکولاس بریتل)
کارگردان: ماریا شرادر
فیلمنامه ربکا لنکیویچ (Rebecca Lenkiewicz) برای فیلم او گفت (She Said) چالشهای فوقالعادهای را با خود دارد. چرخش در میان حدود 200 صحنه و چرخیدن بین رشتههای تحقیقاتی متعدد، باعث شده تا وقت زیادی مورد نیاز باشد تا مخاطب بتواند با زندگی شخصی دو خبرنگار بیباک نیویورک تایمز که در حال تحقیق درباره پرونده هاروی واینستین (Harvey Weinstein) هستند، آشنا شود. به واسطه همین تلاش درخشان لنکیویچ و ماریا شرادر (Maria Schrader) است که داستان این مستند هرگز در طول فیلم بههمریخته، شتابزده یا ازهمگسیخته به نظر نمیرسد.
بیشک بخش عمدهای از آنچه که در فیلم روایت میشود حاصل صدای ویولنسل پراحساس کیتلین سالیوان (Caitlin Sullivan) و موسیقی ساخته شده توسط همسرش، نیکولاس بریتل (Nicholas Britell) است. این فیلم به صورت کلی یک مستند درام است در ساختمان واقعی تایمز جریان دارد؛ اما بریتل به جستجوی تجربه درونی زنانی را که در حال کار بر روی گزارش روایت ماجرای [هاروی واینستین، متجاوز بدنام هالیوود] رفته است و تلاش کرده تا بتواند احساس ترس فزاینده این خبرنگاران زن از کشف این داستان مخرب و همچنین رویارویی با واقعیتی که ممکن است هرگز دیده نشود را به خوبی بپرازد و بازنمایی کند.
جودی کانتور (با بازی زوی کازان Zoe Kazan) و مگان توهی (با بازی کری مولیگان Carey Mulligan) گزارشگران ماهها این بار سنگین را بر دوش خود احساس کردند و به انتظار بازدمی برای بیرون دادن این هوای سنگین در زیر نور روز نشسته بودند. سالیوان که علاوه بر نوازندگی ویولنسل در تهیه موسیقی نیز مشارکت داشته است، با استفاده خاص و متفاوت خود از ناخن انگشتش در روی سیمهای فلزی در میان فضای ظریف و زیبای موسیقی، تضادها و اختلافات درونی جاری در فضای مستند و داستان را به نمایش گذارده است.

۱۲- خانواده فیبلمن (جان ویلیامز)
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
باعث تعجب است که احتمالا این آخرین همکاری جان ویلیامز (John Williams) با استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg) است و این رخداد همچنان به حدی شگفتانگیز است که باعث شود در موسیقی متن فیلم خانواده فیبلمن (The Fabelmans) بار دیگر شاهد تجربهای ماندگار از همکاری این دو هنرمند باشیم.
بر خلاف گذشته و علیرغم آنچه همواره از ویلیامز و اسپیلبرگ انتظار میرود، در موسیقی متن این فیلم، کمتر شاهد استفاده از المانهای سرودی هستیم و بیشتر از هر زمانی این ساز پیانو است که حضور پررنگی پیدا کرده است و انرژی این حضور به زندگی خانوادگی سامی فابلمن (با بازی گابریل لابل Gabriel LaBelle) و مادرش میتزی (میشل ویلیامز Michelle Williams) تزریق شده است و جاری است. با این حال زمانی که ویلیامز میخواهد که شما در درونتان به احساس گرما و خاصبودگی تنها با تماشای همین برسید، در کمتر از ۴ ثانیه این حس با ورود ساز گیتار برای بیننده به ارمغان میآید.
اگر این موسیقی پیش از این ساخته میشد، تا به این حد معصومیت و عقلانیتی که شبیه به غروب خورشید بر فراز مانیومنت است را به همراه نداشت.
توانایی این آهنگساز در بیان حس اشتیاق قهرمان رویاپرداز این فیلم بیبدیل است و خصوصا تمی که او برای این شخصیت ساخته است، سرشار از حس لطافت و خاصبودگی است. به واسطه این تم، خط داستانی میان بازیگر و رنج داستان کشیده شده است و با آن به خوبی چگونگی همراهی خلاقیت با حس خاصبودگی و متعاقب آن جدافتادگی فرد از افرادی که دوستشان دارد، بازنمایی میشود.
آهنگسازی برای فیلمی چون خانواده فیبلمن امری است که ویلیامز از ابتدای دوران فعالیتش تا به امروز نیز توانایی آن را داشته است؛ اما احتمالا اگر این موسیقی پیش از این ساخته میشد، تا به این حد معصومیت و عقلانیتی که شبیه به غروب خورشید بر فراز مانیومنت است را به همراه نداشت.

۱۱- بنشیهای اینیشرین (کارتر برول)
کارگردان: مارتین مکدونا
کارتر برول (Carter Burwell) در اوایل همین سال به IndieWire گفت مارتین مکدونا (Martin McDonagh) هنگام ساخت فیلم بنشیهای اینشیرین (The Banshees of Inisherin) به او دستور خاصی داد: «من از دیدلدی، دنیای قدیمی و موسیقی فیلم ایرلندی متنفرم» و همین امر باعث آن شد تا همکار قدیمی مکدونا، موسیقی متنی را بنویسد که خواستههای کارگردان را بدون استفاده از اصوات محیطی خارج از جزیره زمرد به خوبی برآورده کند و بتواند با اتکا به خصیصههای درونزای خود فیلم، روایتگر ویژگیهای جادویی و افسانهای داستان باشد.
راز نامحسوسی که در موسیقی برول برای فیلم بنشیهای اینیشرین وجود دارد و یادآور بهترین ساخته او برای برادران کوئن است که باعث تناسب دقیقی میان هسته اصلی فیلم و پیچیدگیهای داستانی آن شده است، این است که با پیشرفت زمانی فیلم و نزدیک شدن به نتیجهگیری فیلم، موسیقی متن تاثیرگذارتر میشود که میتواند ساعتها پس از فیلم نیز همچنان در ذهن شما پخش شود.

۱۰- پینوکیو (الکساندر دسپلا)
کارگردان: گیرمو دل تورو
موسیقی شگفتانگیز الکساندر دسپلا (Alexandre Desplat) برای فیلم پینکوکیو (Pinocchio) حول مفهومی جسورانه ساخته شده است: استفاده از سازهای چوبی برای روایت زندگی پدر ژپتو به عنوان یک منبتکار و همچنین برای آنکه بتوان معصومیت و روح سرکش پسری چوبی را با موسیقی بازنمایی کرد، امری منطقی است.
در این داستان پدر و پسری، تمهای موسیقی متن کمک شایانی به روایت لحظات اضطراب و آرامش پرتکرار جاری در فیلم کردهاند.
این عمل نه تنها شامل پیانو، گیتار، ماندولین، ماریمبا، فلوت و ابوا است، بلکه هورن فرانسوی را به واسطه آنکه در فرانسه به عنوان یک ساز چوبی شناخته میشود، را نیز شامل میشود. این خصیصه برای گیرمو دل تورو (Guillermo del Toro) نه تنها محدودکننده نبود، بلکه به عنوان عنصر رهاییبخش فیلم نیز مورد استفاده قرار گرفت. همچنین از آنجایی که این اولین همکاری این آهنگساز و کارگردان بود، خود آهنگها بر مبنای تم و در طول زمان ساخت فیلم ساخته شدهاند و به همین سبب است که در این داستان پدر و پسری، تمهای موسیقی متن کمک شایانی به روایت لحظات اضطراب و آرامش پرتکرار جاری در فیلم کردهاند.

۹- استخوانها و همه (ترنت رزنر و آتیکوس راس)
کارگردان: لوکا گوادانینو
چگونه یک کارگردان موسیقی مناسب را برای یک عاشقانه غنایی پیدا میکند که کاملا صمیمانه باشد و در عین حال فضایی کمیکِ تاریک، عمیقا ناراحتکننده و حتی همراه با صحنههای ترسناک آدمخواری داشته باشد؟ اگر لوکا گوادانینو (Luca Guadagnino) هستید، ترنت رزنر (Trent Reznor) و آتیکوس راس (Atticus Ross) را صدا میزنید که در نهایت یکی از تکاندهندهترین و هیجانانگیزترین آثار دوران حرفهای خود را برای فیلم ترسناک عاشقانه استخوانها و همه (Bones and All) خلق کنند.
رزنر و راس با ساختن موسیقی خود حول یک گیتار تنها که احساسات عمیق بین شخصیتهای اصلی و ناامیدی قطعی و محکوم به فنای آنها در موقعیتهای مختلف را روایت میکند، رمانتیسم جدیدی را به کار خود اضافه کردهاند که در عین حال میل خود به ایجاد ناراحتی در بینندگان را در صحنههای حضور شخصیت شرور مارک رایلنس را با موتیفهای دلخراش به نمایش گذاردهاند. به صورت خلاصه ترسناک و متحرک، این توصیفی است که میتوان برای یک موسیقی متن بینظیر برای یک فیلم بینظیر به کار برد.

۸- اژدهای پدرم (مایکل دانا و جف دانا)
کارگردان: نورا تومی
یکی از جذابترین و جادوییترین فیلمهای سال 2022، یکی از متفاوتترین و امیدوارکنندهترین موسیقیهای کارنامه برادران مایکل دانا (Mychael Danna) و جف دانا (Jeff Danna) است. با توجه به کیفیت شخصی منحصر به فرد انیمیشن که با دست کشیدهشده است، داناها قطعات ارکسترال فراگیر و جذاب را با جلوههای صوتی DIY و سازهای بینظیر همراه میکنند تا بین مضامین و احساسات حسرتانگیز، ترسناک، الهامبخش و خندهدار حرکت کنند و در عین گهگاهی بتوانند همه این احساسات را به صورتی یکجا عرضه کنند.
برادران دانا به صورتی ادامهدار طول در جریان موسیقی متن فیلم اژدهای پدرم (My Father’s Dragon) به کارگردانی نورا تومی (Nora Twomey) تلاش میکنند تا موتیفهایی خارج از تم اصلی را نیز در فضای موسیقی خود دخالت دهند و ترکیبی بسیار رسا از صداهایی خارج و داخل از فضای آهنگسازی ارائه دهند.

۷- همهچیز همهجا به یکباره (سان لوکس)
کارگردان: دنیل کوان و دنیل شاینرت
نمایش ویرانگر و چندجهانی از کارگردانان برای فیلم دنیل کوان (Daniel Kwan) و دنیل شاینرت (Daniel Scheinert) (معروف به دنیلز) همهچیز همهجا به یکباره (Everything Everywhere All at Once) به موسیقی ماکسیمالیستی نیاز داشت که باعث شد به کارگردانان گروه پست راک لسآنجلسی سان لوکس برسند؛ اگرچه صدای عمده آثار آنها فضایی مینیمالیستی دارد.
نوازنده کیبورد و خواننده، رایان لات (Ryan Lott)، گیتاریست رفیق باتیا (Rafiq Bhatia)، و درامر یان چانگ (Ian Chang) پیش از این نشان دادهاند که در ترکیب عناصر مختلف موسیقی از بیتهای مصنوعی گرفته تا اپرای چینی مهارت دارند و این همان مسیری است که آنها در موسیقی تقریبا دو ساعته نسبتا سبک خود پی گرفتهاند. لات، باتیا و چانگ از ملودیهای خاصی برای روابط خاص جاری در فیلم استفاده کردهاند، و جلوهای خاص از عوض کردن کانالهای تلویزیونی ایجاد کردهاند. نکته کلیدی اما این است که با موسیقی توانستهاند لحظات خودمانی و آرام را به هر رخداد دیگری در طول فیلم وصل کنند و هرگز باعث ایجاد حس یکنواختی موسیقی در سکانسهای مبارزه فیلم نشوند.
۶- پادشاه زن (ترنس بلنچارد)
کارگردان: جینا پرنس بایتوود
تغییر خاص فیلمهای حماسی تاریخی سالهای گذشته، این است که دیگر هیجان فیلم در نبردهای بزرگ یا دسیسههای دادگاهی روایت نمیشود؛ بلکه دیدن شخصیتها است که باعث نزدیک جهان بیننده به جهان دنیای فیلم میشود؛ حتی اگر این اتفاق فقط برای یک لحظه در طول کل زمان فیلم باشد. پادشاه زن (The Woman King)، داستانی به کارگردانی جینا پرنس-بایتوود (Gina Prince-Bythewood) در مورد جنگجویان زنی که از پادشاهی داهومی دفاع میکردند، است.
تفاوتی ندارد بیننده در کدام بخش از فیلم باشد؛ اما وجه مشخص آن است که در طول فیلم بسیاری از احساسات جاری، مانند پیروزی و شکست از طریق موسیقی گرم و فوقالعاده ترنس بلانچارد (Terence Blanchard) به وجود میآید. هورنهای قوی و گروههای کر در همراهی با سازهای کوبهای تکاندهنده، در کنار عناصر سنتیتر و ظریفتری که توسط آهنگساز مورد استفاده قرار گرفته است، ترکیبی از قدرت و انرژی را به بیننده منتقل میکند.
بلانچارد سازهای زهی را مانند جریان قوی جزر و مد اقیانوس ترتیب داده است که باعث ایجاد حسی شاعرانه شده است و این لحظه خاص از تاریخ آفریقا را به شکل یک تم حماسی و قهرمانانه درآورده است. در لحظات دردناک که نیاز به تسکین و آرامش است، او از صدای نالههای زنان قبیله بهره برده است و در لحظات شادی او به سراغ تکنوازیهای شاد رفته است تا همزمان احساسات مختلف را با سازهای متنوع منتقل کند.

۵- بتمن (مایکل جاکینو)
کارگردان: مت ریوز
بهترین موسیقی حرفهای دوران کاری آهنگساز، این تصویر را در ذهن ایجاد میکنند که گویی بروس وین پشت پیانو نشسته و در حال نوازندگی است. موسیقی مایکل جاکینو (Michael Giacchino) برای فیلم بتمن (The Batman) به کارگردانی مت ریوز (Matt Reeves) به اندازه فیلم که منبع الهام آن است، سنگین، اپرایی و الهامبخش است.
استفاده هنجارشکنانه از سازهای زهی در کنار هورنهای خشمگین، موسیقی متن این فیلم را به سریالی از سری بتمن با نام Caped Crusader نزدیک کرده است؛ اما جاکینو صداهای مد نظر را با ملودیهای ظریف پیانوی درونگرایی درمیآمیزد که باعث خلق شدن لایههای گیرا و تاثیرگذار میشود که در همراهی عمیقی با بازی رابرت پتینسون (Robert Pattinson) قرار دارد.
بهترین موسیقی حرفهای دوران کاری آهنگساز، این تصویر را در ذهن ایجاد میکنند که گویی بروس وین پشت پیانو نشسته و در حال نوازندگی است.
همه موارد مطرحشده، منجر به خلق یکی از جذابترین موسیقیهای متن سال ۲۰۲۲ شده است که نمود بارز آن را میتوان در قطعه ۱۲ دقیقهای سونات در تاریکی (Sonata in Darkness) دید که فراز و فرود آن از بین سهمگینترین دردهای بتمن گذشته است و نمایی از وضعیت پیچیده زندگی او در شهر گاتهام را به نمایش گذارده است.

۴- تار (هیلدور گودنادوتیر)
کارگردان: تاد فیلد
هیلدور گودنادوتیر (Hildur Guðnadóttir) که به واسطه آهنگسازی فیلم برنده جایزه اسکار جوکر (Joker) شناخته میشود، با فیلم تار (TÁR) ساخته تاد فیلد (Todd Field) دست به ساخت جسورانهترین و شخصیترین موسیقی متن خود تا به امروز را زده است.
این فیلم در مورد قدرت هنر و چگونگی سو استفاده از قدرت توسط هنرمند است و کیت بلانشت (Cate Blanchett) بازیگر مورد علاقه آکادمی اسکار در نقش رهبر ارکستر/آهنگساز ظاهر شده است که در حال تمرین برای اجرای سمفونی عظیم شماره 5 گوستاو مالر (Gustav Mahler) و کنسرتو ویولنسل ادوارد الگار در ای مینور (Edward Elgar) با ارکستر فیلارمونیک برلین است.
موسیقی گودنادوتیر در این فیلم سه بخش دارد: اول، او یک نقشه تمپو برای بلانشت ایجاد کرد که به رفتار کاراکتر و نحوه راه رفتن او کمک میکرد که او در هنگام قرارگیری در جلوی دوربین به آن گوش میداد. دوم، او یک موسیقی متن حداقلی نوشت که الکتروآکوستیک است که بازنمای حالت درهمریخته ذهن لیدیا و خاطرات محو، رویاها و تخیلات او است. موسیقی در این فضای نامحسوس و حداقلی است و این نقطه محل چالش مهم و اصلی این شخصیت با خود موسیقی است. سوم، او قطعه ناتمامی را نوشت که لیدیا در طول فیلم روی آن کار میکند، «برای پترا» که نامش از دخترخوانده سوری قهرمان داستان (میلا بوگویویچ Mila Bogojevic) گرفته شده است.
هیلدور گودنادوتیر دست به ساخت جسورانهترین و شخصیترین موسیقی متن خود تا به امروز را زده است.
موسیقی متن این فیلم را بیشتر میتوان یک اثر نئوکلاسیک در فضا و سبک آثار چارلز آیوز (Charles Ives) توصیف کرد که محور اساسی آلبوم مفهومی TÁR از لیبل پرآوازه آلمانی دویچه گرامافون (Deutsche Grammophon) را شکل میدهد.
۳. گلس آنین: چاقوی بیرونکشیده (نیتن جانسون)
کارگردان: رایان جانسون
پیاز شیشهای: چاقوی بیرونکشیده (Glass Onion: A Knives Out Mystery) به کارگردان رایان جانسون (Rian Johnson) از نظر تونالیته با برادران (Bros) یا تصمیم به ترک (Decision to Leave) شباهت زیادی ندارد؛ اما این فیلم را میتوان به مانند آنها به عنوان یکی دیگر از فیلمهایی معرفی کرد که در آنها موسیقی به ما میگوید که شخصیتها چه کارهایی را نمیتوانند یا نمیخواهند انجام دهند.
در این مورد، موسیقی شاداب کلاسیک نیتن جانسون (Nathan Johnson) به اسرار، گناهان و امیدهای گروهی متشکل از شخصیتهای مختلف اشاره میکند که همگی اسرار خطرناکی را با خود حمل میکنند. موسیقی در سراسر فیلم خارقالعاده است، اما نقطه اوج آن، تمی است که جانسون برای شخصیت اندی (با بازی جنل مونو Janelle Monáe)، فردی که شگفتانگیزترین راز را دارد، خلق کرده است و بدل به قلب و روح فیلم شده است.
این قطعه موسیقی اسرارآمیز، عاشقانه و چندوجهی است و هر بار که به لطف تمهای متغیر جاری در آن شنیده میشود، باعث شکلگیری احساسات و واکنشهای متفاوتی در بیننده میشود و در همه حالاتی که بیننده شنونده این قطعه است، شگفتزدگی نیز همراه آن است.

۲- جواب منفی (مایکل ایبلز)
کارگردان: جردن پیل
با باقی ماندن مایکل ایبلز (Michael Abels) به عنوان آهنگساز فیلم جواب منفی (Nope) (به کارگردانی جردن پیل Jordan Peel) به عنوان دو تن از هیجانانگیزترین جفتهای آهنگساز و کارگردان جهان، موسیقی جواب منفی به ظاهر کمتر خودنمایی میکند.
برخلاف چیدمانهای کرال تاریک فیلمهای برو بیرون (Get Out) و ما (Us)، این فیلم راهی متفاوت را در پیش گرفته است (اگرچه از برخی جهات به همان اندازه تاریک است) و بیشتر به سمت احتمالات ناشناخته و فضای موسیقایی پیچیده حرکت کرده است. این حوصله و حس فراگیر کنجکاوی و گام نهادن در مسیر ناشناختهها به ایبلز این آزادی را میدهد که به کنجکاوی در محدودههای دیگری از این فیلم نمادین تجارتمحور بپردازد.
همه این توضیحات برای این است که بیننده را دعوت کند که در هنگام دیدن فیلم بیش از یک بیننده منفعل باشد و با فضا و ساختار و روایی این داستان همراهی کند.
او در این فیلم از ملودیهای گرمتر برای ارتباط خواهر و برادری و برداشتی شوخطبعانه از آثار نمادین موسیقی وسترن برای اهداف خاص خود در این فیلم، داشته است. هنگامی که شرایط خطرناکی در فیلم به وقوع میپیوندد، ایبلز با استفاده از سازهای زهی ضربی و فضاسازی آشوبناک، به خوبی بیننده را برای همراهی با فیلم آماده میکند که اوج آن را میتوان در قطعه هیجانانگیز افسانههای شهری (Urban Legends) مشاهده کرد، صحنه و سکانسی که از آن میتوان به عنوان یکی بهترین و هیجانانگیزترین صحنههای نمایشی سال ۲۰۲۲ یاد کرد. همه این توضیحات برای این است که بیننده را دعوت کند که در هنگام دیدن فیلم بیش از یک بیننده منفعل باشد و با فضا و ساختار و روایی این داستان همراهی کند.
۱- بابل (جاستین هورویتز)
کارگردان: دیمین شزل
بابل (Babylon) به نویسندگی و کارگردانی دیمین شزل (Damien Chazelle) یک فیلم حماسی عامهپسند بسیار باشکوه است که با سرعتی بالا همچون یک موشک از یک کمدی ظالمانه به یک تراژدی ویرانگر بدل میشود که هر گفتار، صدا و سخنی، امیال و احساسات شخصیتها را به صورتی سیال برای بیننده بازنمایی میکند.
اثری فرازمانی ساخته است که تجربه بدیع و کمنظیری برای طیفهای مختلف مخاطبان به همراه میآورد.
با وجود بهره گرفتن از صداهای متفاوت و همچنین یک گروه موسیقی بزرگ و بیش از ۱۰۰ فرد سخنگو در فیلم بابل، هرگز کنترل روایت شخصیتها از دست کارگردان و همچنین آهنگساز خارج نشده است و نکته کلیدی و محور اتصال و وحدت همه این موارد مهم و بزرگ، چیزی نیست جز موسیقی جاستین هوروویتز (Justin Hurwitz) که بعد جدید و کاملا متفاوتی از هیجان و احساس را به ارمغان آورده است و از آن میتوان به عنوان یکی از اصیلترین و هیجانانگیزترین موسیقیهای متن سالهای اخیر یاد کرد.
موسیقی تهاجمی کوبهای، مملو از صدای هورنهای هیجانانگیز (و بعضا عصبیکننده)، نه تنها خطوط داستانی مختلف را به هم گره زدهاند و روایت را به جلو میبرند؛ بلکه چیزی معجزهآسا را بهوجود آوردهاند. گروه سازنده در همه موارد از نظر فنی و تکنیکی به دورهای که داستان فیلم در آن جریان دارد که دهه 1920 است که بیشتر فیلم در آن میگذرد، وفاداری خود را حفظ کردهاند و ساختار مدرن بصری و صوتی را قالب آن دوران بازنمایی کردهاند؛ با این وجود، موسیقی این فیلم تجربه کاملا مدرن را به دست میدهد.
جاستین هورویتز با خلاقیت خود تکنیکهای موسیقی راک مدرن و همچنین EDM را برای اثری سینمایی که داستان و فضای آن متعلق به حدود یک قرن پیش است، مورد استفاده قرار داده است و علیرغم همه وابستگیهای این اثر به آن دوران، اثری فرازمانی ساخته است که تجربه بدیع و کمنظیری برای طیفهای مختلف مخاطبان به همراه میآورد.
منبع: