بزرگترین ستایشی که میتوان از این موسیقیهای متن فهرست ۱۰ عنوان برتر ارائه داد، این ۱۰ عنوان، انتخابهای برتر از میان خیل زیاد عناوین درخشانی است که که فاصله کمی با یکدیگر داشتند و میتوانستند در این فهرست حضور داشته باشند.
نویسندگان: سارا شاچات (Sarah Shachat) و استیو گرین (Steve Greene)
معرفی
همانطور که در فهرست بهترین مجموعههای تلویزیونی اشاره شد، در سال ۲۰۲۲ تلویزیون سال پرباری را پشت سر گذاشت و گم شدن مجموعههای بزرگ و مهم در جریان مجموعههای و محتوای جدید و درخشان امری بسیاری محتمل بوده است.
این امر برای ساختههای موسیقی برای تلویزیون محتملتر و شدنیتر است؛ جایی که موسیقیهای متن این امکان و جاهطلبی را دارند که فراتر از عنوان مجموعهای بروند که خود مجموعه در آن سطح نیست و یا به واسطه ذات بصری سینما و تلویزیون، عناصر تجربی و صوتی که در موسیقی وجود دارد، احتمال بیشتری وجود دارد که از سوی بینندگان نادیده گرفته شود و یا با آن ارتباط برقرار کند.
پس از بررسی مجدد، در اتفاقی نادر که ممکن است هر یک میلیون سال رخ دهد، امسال افسانههای بزرگ موسیقی متن نظیر جان ویلیامز (John Williams) و هاوارد شور (Howard Shore) امسال به تلویزیون آمدند تا تمهایی برای عناوین تلویزیونی بسازند.
در ادامه صحبت از میراث گذشته تلویزیون، امسال رامین جوادی (Ramin Djawadi) و سیدارتا خوسلا (Siddhartha Khosla) با عناوینی چون خاندان اژدها (The House of the Dragon) و فقط قتلهای داخل ساختمان (Only Murders in the Building) علیرغم استفاده از تمهای خاطرهانگیز قدیمی، پیشرفتهایی نیز حاصل کردند. همچنین هرگز نمیتوان از ساخته درخشان دن رومر (Dan Romer) در سریال ایستگاه یازده (Station Eleven) از شبکه HBO چشمپوشی کرد.
عناوین جدید، نظیر استراحتگاه (The Resort) و ۱۸۹۹ نیز از فضای موسیقی متن فراتر رفتند و با ارائه اتمسفری گیرا به چیزی بیش از سریال دست یافتند؛ اگرچه به سطح محبوبیت فرهنگی سریالهایی چون چیزهای عجیب (Stranger Things) نرسیده باشند.
در گستره دنیای موسیقی متن سریالها، جواهرهایی وجود دارند که مخفی هستند؛ از مستندها تا کمدیها و حتی جناییها. این عناوین ممکن است به خاطر قدرت عاطفی محض جاری در موسیقی و اصالت در ساز و ریتم و یا همراهی در جریان داستان و درام سریال متمایز و برجسته شده باشند. بزرگترین ستایشی که میتوان از این موسیقیهای متن فهرست ۱۰ عنوان برتر ارائه داد، این است که این ۱۰ عنوان، انتخابهای برتر از میان خیل زیاد عناوین درخشانی است که که فاصله کمی با یکدیگر داشتند و میتوانستند در این فهرست حضور داشته باشند.
این ۱۰ عنوان، انتخابهای برتر از میان خیل زیاد عناوین درخشانی است که که فاصله کمی با یکدیگر داشتند و میتوانستند در این فهرست حضور داشته باشند.
۱۰- برافروخته (مک کوئیل)
برافروخته (Gaslit) یک دسته از تنهای پیچیده را در خود دارد که باید همزمان با هم اجرا شوند: این سریال هیجانانگیز سیاسی در مورد یکی از مشهورترین داستانها در سیاست آمریکا است که بسیار در مورد آن گفته شده است، تفسیری است بر خود قدرت، یک کمدی تاریک خندهدار، محل نمایش هنرنمایی جولیا رابرتز، و احتمالا استرسزاترین داستان در مورد یک گربه در تلویزیون در سالی که گذشت.
همه اینها در کنار هم چه صدایی را ایجاد میکنند؟ خوب، بهنظر میرسد موسیقی مک کوئیل (Mac Quayle)، که زههای تابیده و فلوت را با ارکستراسیونی کاملتر ترکیب میکند که می تواند رویدادهای جاری در صفحه نمایش را به صورت اهریمنی یا مضحک یا گاهی اوقات، هر دو را به یکباره نمایش دهد. کوئیل بیشتر از آنکه موسیقی را به شخصیتهای سریال گره بزند، موسیقی را به واشینگتن، دی.سی. نیکسون گره میزند، با تمام خودنمایی که هسته فاسد این شهر دارد.
او محدودیتهای موسیقی را با شادی کودکی که بر روی یک برج بلوک میکوبد و تنها صدای تکنوازی پیانو را پشت سر میگذارد و میگسلد. موسیقی Gaslit بهخوبی پیچشها و چرخشهای داستانی سریال را به همراهی میکند و محیطیصوتی را ایجاد میکند تا با اتاقهای چوبی مطابقت داشته باشد که مردان احمق حاضر در آنها فکر میکردند میتوانند از هر چیزی فرار کنند.
۹- جداسازی (تئودور شاپیرو)
در سرتاسر موسیقی جداسازی تلفیقی بسیار اضطرابآور از سازهای کوبهای و عناصر درون و پیانوی ظریف وجود دارد، اما ایجاد اضطراب ابتدا یا انتهای چیزی نیست که تئودور شاپیرو (Theodore Shapiro) میتواند با موسیقی به ما عرضه کند.
دنیای سریال Severance یک جعبه پازل لایهبندیشده ناامیدکننده از ترس شرکتها است و شاپیرو موسیقی متن شاپیرو، اثری متناقض است که علیرغم همه محدودیتهایش جاهطلبانه است. هسته اصلی این سریال بهطور وسواسگونهای در تناسبها، آغازها و تغییرات تکرار میشود؛ و دریچهای موسیقایی به روی ما میگشاید که چهقدر دسترسی به لومون اجتنابناپذیر است و شاید همچنین این حس در ما به وجود بیاید که شخصیتهای ما حالاتی درونی و بیرونی، در داخل و خارج از محل کار، به نحوی که هیچیک از ما آن درک نمیکنیم، تجربه میکنیم.
از آنجا که محدوده عمل شاپیرو در سریال Severance گسترده نیست، شنوندگان میتوانند تغییرات کوچک در موسیقی را به خوبی متوجه شوند و همین عامل، باعث میشود نیروی یک کلید غول پیکر یا تغییر ساز را به خوبی درک و احساس کنند. هر بار که شاپیرو ایده اصلی پشت موسیقی متن سریال را دگرگون میکند و منحرف میکند و دوباره قاببندی میکند، بیننده را وادار نزدیک شدن به صفحه نمایش و عمیقتر شدن در رمز و راز سریال میکند.
او همچنین میتواند برخی از رفتارهای مهربانانه شخصیتها نسبت به یکدیگر را در قالب آکوردهای پیانو تکراری بیان کند، و این امیدواری را ایجاد میکند که تم آزاد شوند و به کاملترین شکل توسط مخاطب درک شوند، تنش ذهنی بیننده را افزایش میدهد و با نت اشتباه اجتنابناپذیر، دلخراشتر و اثرگذارتر بر روح و جان مخاطب مینشیند.
۸- مصاحبه با خونآشام (دنیل هارت)
اپرایی توصیفی است که واقعا با این اثر میتوان به آن رسید. در تنظیم موسیقی برای یک داستان عشقی جاودانه و محکوم به فنا، صدا سنگین ویولن جاری در موسیقی دنیل هارت (Daniel Hart) در Interview with the Vampire، با اوج و فرودهای متوالی، این خصیصه را به اوج و به جاودانگی نهفته در داستان میرساند. داستانهای خونآشامی، به خصوص مفهومی که آن رایس (Anne Rice) در نظر دارد و همچنین تفسیری که سازندگان سریال در نظر دارند، مخلوطی از تراژدی و عاشقانگی است.
هارت هر دو منظور سازندگان را فراهم آورده است، را فراهم می کند. حرکات تهاجمی آرشهها و همچنین ملودیهای ناهنجار پیانو منجر به شکلگیری خطوط درگیرکننده ذهنی برای رسیدن به شکوه و لذت میشود. شما با موسیقی میتوانید هیجان و ناامیدی لویی دو پونت دو لاک (با بازی ژاکوب اندرسون Jacob Anderson) را زمانی که او متوجه میشود زندگی جدیدش قرار است چگونه باشد را به خوبی احساس کنید؛ درست شبیه زمانی که لویی در عصر یک روز معمولی در شهر نیواورلئان، بار ابدی و سنگینی که قرار است حمل کند را درک میکند؛ هارت راه خود را در مرز باریک یک موسیقی تکرارشونده و رو به جلو باز میکند. از مجموعه سریالی که ایده ساده خود را به یک مفهوم خودشناسانه و عمل خلاف قاعده عمل میکند، باید همین انتظار را داشت.
۷- ارباب حلقهها: حلقههای قدرت (بر مککرری)
هاوارد شور ممکن است تم عنوانبندی سریال ارباب حلقههای آمازون را نوشته باشد، اما این آهنگساز موسیقی متن آن، بر مککرری (Bear McCreary) است که دنیای حلقههای قدرت را نظر موسیقی غنا بخشیده و جذاب کرده است.
موسیقی متن این سریال، نیروی است که از طبیعت سریال نشات گرفته است و به سوی خود طبیعت پیش میرود؛ خواه این موسیقی مککرری برای خود نیرویی از طبیعت است، خواه این موسیقی برای فوران کوه مونت دوم باشد یا راهی موزیکال برای رساندن ندای پردیس دنیای خیالانگیز آردا.
در این میان آنچه موسیقی متن حلقههای قدرت را متفاوت کرده، راهکار مککرری برای رساندن پیام داستان و همچنین اطلاعات شخصیتها است. در فضای سریال از موسیقی متن فقط برای ایجاد تمایز میان قلمروهای سرزمین میانه در دوران دوم بهره گرفته نشده است؛ بلکه این موسیقی به صورتی ماهرانه تناسب و یا عدم تناسب شخصیتهای سریال با این قلمروها را نیز برجسته کرده است.
سازبندی، گروه کر، ریتمبندی و میزان صدایی که مککرری برای الفها، انسانها، دورفها، هافلینگها و موجودات ناشناخته جادویی در نظر گرفته، به نحوی است که حتی با چشمهای بسته و با شنیدن موسیقی هم میتوان زمینههای داستانی را به وضوح درک کرد و لحظات مهم اکشن و پویای این سریال را به خوبی درک کرد و این به تنهایی برای تحسین کردن این موسیقی متن کافی است.
بر مککرری در این آلبوم با دنبال کردن راه هاوارد شور در ارباب حلقهها، بدون کپی کردن و به نوعی با مهندسی معکوسی قطعات را به نحوی نوشته است که صداهایی متعلق به هزاران سال پس از داستان، از جمله سازهای زهی سلتیک و هارفوتهای بدوی، شبیه صدای متناسب فضای زندگی هابیتها و فیلدهایشان به نظر بیاید.
موسیقی متن سریال ارباب حلقهها: حلقههای قدرت (Lord of the Rings: Rings of Power) اثری درخشان است که در نگاه اول ساخت آن ممکن به نظر نمیرسد؛ اما کاملا در تناسب با فضای سریال قرار دارد؛ صدایی کاملا جدید و کاملا متنساب با فضای سرزمین میانهای که به یاد داریم.
۶- نوزاد (لوکرسیا دالت)
وقتی با داستانی در مورد کودک نوپای کوچکی سروکار دارید که ممکن است از خود جهنم آمده باشد یا نیامده باشد، به موسیقی نیاز دارید که بتواند واقعا این ایده را برای مخاطب قابل فهم کند. در موسیقی متن این سریال، دلالتهایی چند به داستانهای ترسناک کلاسیک وجود دارد، اما لوکرسیا دالت (Lucrecia Dalt) چیزی فراتر از این نشانهها را در کار خود ارائه میدهد و تلاش میکند تا راهی از آنچه خودش در نظر دارد به سوی شنیدار مخاطب باز کند.
ترکیب صدای طبلها با صدای صدای برخورد بطریها، مضرابهای بیس سنگین که حجم زیادی از صدا را تولید کرده است، الگوهای سینتیسایزر که به لوب پیشانی مغز نفوذ میکند، ساز دهنی یا ساکسیفون که میخواهد ذهن شما را تحت تسلط درآورد؛ لوکرسیا دالت بین همه اینها به عقب و جلو میرود و ایدهها و خط داستانی سریال را به روانی پیاده میکند.
او همچنین با زمزمهها و نفسها، صدایی ماورایی و روحنواز خلق میکند که باعث میشود این فکر به ذهن بیننده خطور کند که اگر خوانندهها خودشان با صدای خودشان بخواهند صداهای پرکاشن که همه جا وجود دارند، تولید کنند؛ صدای تولیدشده احتمالا اینگونه خواهد بود (صدای قابل لمس سریال نوزاد، صدای ملودیک با ریتم ساده نفس کشیدن چیزی نهفته میان یک ضربان قلب و نفرینی تاریخی است).
هر قطعه کوتاه در این مجموعه شبکههای HBO\Sky تاثیری بیثباتکننده بر تصورات قبلی دارد و همین تناقض است که باعث میشود، خصایص سبکها، دههها و شاید همه ابعاد در موسیقی متن سریال The Baby وجود داشته باشد. این موسیقی متن، یک گردباد است، یک حمله است، یک سمفونی است.
۵- بهتره با سال تماس بگیری (دیو پورتر)
دیو پورتر (Dave Porter) بیش از یک و نیم دهه را روی صدای آلبوکرکی کار کرده است. خشم، شر و دلشکستگی، المانهای مشخصی هستند که به مانند شخصیتهای اصلی «برکینگ بد» و «بهتره با سال تماس بگیری» کارهای نابخشودنی را انجام دادهاند و پورتر دقیقا در همین جا است که با آنها در سیر داستانی همراهی کند و از خط داستانی حمایت کند. فصل آخر «سال» نکات زیادی در خود داشت؛ اما مانند بسیاری دیگر از هنرمندانی که در این صنعت کار کردهاند، فصل ششم سریال Better Call Saul، فرصتی ایدهآل بود تا همه موانع گذشته کنار گذاشته شود.
در کنار صداهای متداولی مثل صدای سنگین گیتار،سمپلهای درام منعطف و امبینتهای ساختهشده با سینتیسایزر، پورتر در این فصل نیروهای غیرقابل مهاری را به مانند استایلهای ترمیناتور به این فصل از سریال افزوده است. زمانی که سریال حالتی زمستانی و سیاهوسفید به خود گرفت، آهنگساز نیز به خوبی با این فضای همراهی کرد و موسیقی ملایمتر و ظریفتر را برای همراهی با این فضا خلق کرد.
موسیقی متراکم، چندلایه و برونگرای پورتر برای این سری، چیزی است که باعث میشود فضای داستانی تراژیک سریال Better Call Saul بهتره با سال تماس بگیری هرگز رنگوبوی تکرار به خود نگیرد و هرگز نمیتوان چرخشهای داستانی این سریال را بدون موسیقی متن آن تصور کرد.
۴- پاچینکو (نیکو مولی)
نیکو مولی بیشتر به عنوان یک آهنگساز کلاسیک شناخته میشود و رویکرد او به موسیقی سریال پاچینکو نیز متناظر با همین ویژگی او است و استفاده پربار از سازهای زهی، پیانو و همچنین گروه کر به خوبی نشاندهنده نگاه کلاسیک این آهنگساز به موسیقی متن سریال Pachinko است.
در این میان اما انتخابهای مولی کاملا با یک داستان حماسی خانوادگی جاری در سه کشور و سه نسل تطابق دارد. به عنوان نمونه بخشی از داستان که سونجای جوان (با بازی مینها کیم Minha Kim) را به نوهاش سلیمان (با بازی جین ها Jin Ha) میرساند، به خوبی شکل گرفتن اشتیاق عاطفی مضاعف برای یک زندگی بهتر بازنمایی شده است. این یک موسیقی رمانتیک با تم عاطفی مشخص است و شباهت زیادی به موسیقی شبه مجلسی دارد که در آن صدای ساختاریافته ایجادشده توسط آهنگساز به خوبی با ویژگیها بصری کارگردانان کوگونادا (Kogonada) و جاستین چون (Justin Chon) در هم آمیخته میشود.
موسیقی نیکو مولی هرگز بر چیزی بیش از آنچه میبینیم، تاکید نمیکند و به جای آن تلاش میکند تا بعد ادراکی جدیدی را برای مخاطب باز کند. تمهایی که برای سونجا ساخته شدهاند، همواره در حال گسترش هستند و در طول مسیر سریال هیجانها و دلشکستگیها او را انعکاس میدهند و قدرت اساسی نفهته در موسیقی را آگاهانه با زیباییشناسی کرهای همراه میکند. به طور خلاصه، میتوان از موسیقی متن Pachinko به عنوان یکی از زیباترین و همچنین قدرنادیدهترین موسیقیهای متن امسال یاد کرد.
۳- آبنبات (آریل مارکس)
تنها چیزی که لازم است تا موسیقی متن شگفتانگیز آریال مارکس شما را به طول کامل تحت تاثیر قرار دهد، سه آکورد پایان تیتراژ ابتدایی است. به عنوان یک تازهکار، صدای جاری در این سریال جنایی شبکه Hulu، میتواند طعنهآمیز یا بیمزه باشد و همراه با فلوتهای افسانهای و سازهای کوبهای، تضاد آشکاری با داستان واقعی قتل جاری در بطن سریال ایجاد کند.
اما آنچه این اثر را شاخص کرده است، توانایی مارکس در خلق موسیقی که در آن حس آرامش بیتکلف زندگی در تگزاس شمالی با داستان یک مرگ بیمعنی ترکیب شده است. صدای جادویی که او در موسیقی متن سریال Candy آفریده است به مانند ترفندی است که او در ساخته پیشین خود در یک دوست خانواده (A Friend of the Family) خلق کرده است. زمانی که نوای آوازخوانی مادران کلیسا با ملاقاتهای مخفیانه بعد از ظهر همراه میشود را میتوان به یک آبنبات نعنا فلفلی تشبیه کرد که به خودی خود شیرین به نظر میرسد، اما ویژگیهای خاص و متفاوتی نیز در خود دارد.
۲- اندور (نیکلاس بریتل)
تعداد کمی از سریالهای امسال از نظر موسیقی جاهطلبانهتر یا پربارتر از اندور بودهاند. دنیای اصلی کاسیان آندور (با بازی دیگو لونا Diego Luna) در میهنش فریکس، ویژگیهای موسیقایی اصیلی دارد که تونی گیلروی (Tony Gilroy) خالق سریال و نیکلاس بریتل، آهنگساز، پیش از شروع فیلمبرداری کار بر روی آن را آغاز کرده بودند. این کار اولیه به بریتل کمک کرد تا آهنگی را ارائه دهد که زبان موسیقی جنگ ستارگان را درست به همان اندازه که داستان گیلروی را پوشش میدهد، شرورهای امپراتوری را نیز پوشش بدهد.
موسیقی Andor در میان سینتها و المانهای ترپ، غوطهور است و موسیقی تجربی که در خود ترکیبی از المانهای متال و همرهای بومی سیاره فریکس را دارد، رویدادهای پایانی فصل اول را خط دومی را به موسیقی سریال اضافه میکند که به مانند آثار مشابهش در نیواورلئان بینقص و دردناک است. هنگامی که بریتل تمهای موضوعی را برای کاسیان می سازد، به همان اندازه اشتیاق و شگفتی ایجاد میکند که جان ویلیامز با اثر معروف خود، جنگ ستارگان توانست به مخاطب القا کند.
اگر در اندور کمی اندوه و کمی بیشتر عصبانیت و کمی بیشتر ویولنسل هست؛ این امر دقیقا همان چیزی است که برای پایانبندی چنین داستانی با این فضا مناسب است. موسیقی بریتل ثابتمیکند که در گوشههایی از کهکشان همچنان هیجانهایی وجود دارد که دست جدای یا ماندالوریاییها به آنها نرسیده است، و اینکه ماموران مخفی شورش نوپا میتوانند به همان اندازه تاثیرگذار باشند و قهرمانانه رفتار کنند که طلوع خورشید است.
۱- انگلیسی (فردریکو جوسید)
سریال پرایم ویدئوی هوگو بلیک (Hugo Blick) آنقدر که تصور فیلمهای وسترن را دچار دگرگونی میکند، آنقدر که محدودهها و مرزهای آن را در مینورد؛ هرگز این گسستگیها را به هم پیوند نمیدهد و در این میان این فدریکو جوسید است که به نوعی این فضای تنش و کنش معلق و گسسته را به مخاطب منتقل میکند.
سریال The English یک نمونه دیگر از سریالهای با تم آغازین بینقص است که در طول قسمتهای سریال پرداخته میشود و هنگامی که برای اولین بار در طول سریال مجددا پخش میشود، منجر به شکلگیری نقطه عطفی در فضاش سریال میشود و این ویژگی برای سریال تلویزیونی که در ترکیب دقیقی از زیبابی و بیرحمی رشد یافته است، مناسبت است.
جایی که خود داستان غالبا تحت سلطه عوامل بیرحمانه مختلف قرار میگیرد، جوسید وارد میشود و نوعی موازنه را ایجاد میکند و در لحظات آرامتر سریال، او اشتیاق و شور ملایمی ایجاد میکند که گویی دقیقا برای یافتن کلمات معنیدار رابطه کورنلیا (با بازی امیلی بلانت Emily Blunt) و الی (با بازی چاسک اسپنسر Chaske Spencer) ساخته شده است. جوسید این شکافهای ناگفته را نه فقط با صدای ارکسترالی که انتظار میرود؛ بلکه با المانهایی غیرقابل پیشبینی پر میکند.
ملودی این داستان عاشقانه پر از حرکت و توقف است، درست به مانند زمین سنگلاخی که عموما در مقابل دید آنها گستریده است. در صمیمیتهای لحظات آرام و حتی در لحظات خشنتر نمایش سریال، ظرافتی وجود دارد که بیشتر در آثار کلاسیک گذشته هالیوود به چشم میخورد و فدریکو جوسید در این آلبوم اثری جداییناپذیر با آن دوران خلق کرده است که چیزهایی که در گذشته از دست رفته است را بیش از دستآوردهای کنونی برجسته کرده است.
منبع: